خلاصه کتاب
کتاب با تو اغاز میشود

یه سری سؤالا هست که بهتون کمک میکنه بفهمین آیا تجربه‌ی شما از یک یا چندتا از این عوامل متأثره یا نه. مثلاً اگه میخواین بفهمین آیا قطعِ پیوندی رو تجربه کردین یا نه، به وقایعِ حاملگیِ مادرتون نگاه کنین. آیا شما رو به فرزند‌خوندگی قبول کردن؟ آیا قبل از سه سالگی از مادرتون جدا شدین؟ رویکردِ زبانِ اصلی یه روشِ درمانیه برای حلِ مشکلاتِ روحی‌روانی‌یی که توسطِ زبان به وجود اومدن. این رویکردم میتونه به کشفِ ترومای سرکوب‌شده کمک کنه. یکی از ارکانِ کلیدیِ رویکردِ زبانِ اصلی، «توصیفهای اصلیه». به این معنی که مثلاً مادر یا پدرِ خودتونو توصیف میکنین تا احساسی که درباره‌ی اونا دارینو بهتر بفهمین. این کار نیاز به تمرین داره. اگه توی این توصیفها مثلاً بگین: «مادرِ من شخصِ بداخلاقی بود»، میتونین یه قدم جلوتر برین و اتفاقاتی رو یادداشت کنین که توش، مادرتونو مقصر میدونین. تمرینهایی از این دست میتونه بهتون کمک کنه مشکلاتِ خاصی رو توی روابطتون شناسایی کنین و روی همونا تمرکز کنین و نهایتاً حل و فصلشون کنین. برای کشفِ ترسها و تروماهای نهفته، باید ماهیتِ حقیقیِ خودتونو بشناسید، و برای این کار باید زبانِ مناسبشو پیدا کنین. ترس از عنکبوت یا مار ترسِ رایجیه، ولی بعضی ترسها هستن که چندان متداول نیستن. این ترسها معمولاً ریشه در آسیبهایی دارن که از گذشته‌ی خودتون یا اقوامتون برجا مونده. ما باید در استفاده از زبانی که برای توصیفِ ترسهای پنهانمون به کار میبریم نهایتِ دقتو به کار ببریم، چون معمولاً کلماتِ پیش‌پاافتاده گویای این ترسها نیستن، به خصوص وقتی که ریشه در تروماهای اوایلِ کودکی یا تروماهای ارثی داشته باشن. زیگموند فروید مفهومی رو توی کتاباش توضیح داده به اسمِ «اجبار به تکرار»، به این معنی که شخص به طورِ ناخودآگاه سعی میکنه آسیبها و ترماهای سرکوب‌شده‌شو با رفتارهای تکراری به سطح بیاره. حافظه‌ی ما و حتی فقدانِ حافظه میتونه توی تجربه‌های گذشته دخل و تصرف ایجاد کنه، برای همین، برای مشخص کردنِ ریشه‌ی مشکلات، استفاده از زبانِ اصلی مهمه. نویسنده‌ی کتاب یه بیمار داشت که احساس میکرد جهان جای امنی نیست و انسان باید خودِ واقعیشو مخفی کنه، چون آدما ممکنه بهش آسیب برسونن. این افکار همون زبانِ اصلیِ این شخص بودن که ریشه در تجربه‌ی خواهرِ مادربزرگش داشتن که هولوکاستو تجربه کرده بود. درواقع، آسیبِ روحی‌یی که بهش به ارث رسیده بود داشت اونو میکرد. شما نمیتونین بر ترسهاتون غلبه کنین مگر وقتی که دقیقاً شناسایی‌شون کنید. برای پیدا کردنِ ترسهاتون باید اول یه چیزی به اسمِ «شکایتِ اصلی» رو پیدا کنین. شکایتِ اصلیِ شما اون عبارتیه که ترسها و وحشتهای فعلیِ شما رو بیان میکنه، جملاتی مثِ «من کنترلم دستِ خودم نیست و از کارایی که ممکنه انجام بدم میترسم.» قدمِ بعدی، پیدا کردنِ «جمله‌ی اصلیه»، یعنی اینکه اگه ترساتون به فرض محقق بشه، چی میشه؟ مثلاً یکی میگه: «خب، در این صورت به بچه‌ی خودم آسیب میزنم» یا «همسرم منو ول میکنه». وقتی شکایتِ اصلی و جمله‌ی اصلی رو پیدا کردین، حالا وقتشه که ارتباطی که بینِ این ترسها و گذشته‌ی خونواده‌تون وجود داره رو بررسی کنین.

صفحه بعد صفحه قبل